loading...
خبرهای کل اینترنت اینجاست
مانا بازدید : 144 شنبه 04 آبان 1392 نظرات (0)
خواهرم نسیم 13 سالشه و 4 سال پیش بعد از یه سرما خوردگی به سختی مریض شد تب داشت و مفاصلش دردناک بود و تپش قلب داشت چندین بار به پزشک مراجعه کردیم تا اینکه بعد از چند روز توسط یه پزشک تشخیص تب رماتیسم داده شد و شیدا 9 ساله دوهفته تو بیمارستان بستری بود و بعد از اون هر ماه یه پنی سیلین یک میلیون و دویست یا همون پنادر می زنه و به گفته پزشکش اگه تا 10 سال تزریق رو ادامه بدیم احتمال درمان کامل وجود داره از همون سال مامان و بابا به شدت پیگیر هستند و تزریق رو انجام میدن اوایل برای تزریق به مطب پزشک می رفتیم ولی بعد از مدتی بابام پیش یکی از دوستاش تزریقات رو یاد گرفت و خودش توی خونه تزریق رو انجام میده.

این ماجرای یکی از تزریقاشه : نسیم توی اتاقش داشت با کامپیوتر بازی میکرد و بابا توی آشپز خونه آمپول (پنادر) رو آماده کرد و پنبه الکل رو برداشت و به من اشاره کرد و با هم به اتاقش رفتیم و وقتی نسیم چشمش به آمپول افتاد شروع به گریه کرد و اشک هاش سرازیر شد و می گفت میشه این دفعه برام نزنید و آدم دلش می سوخت ولی کاریش نمیشد کرد بعضی از ماه ها خودش زمان تزریق یادشه و از چند روز قبل خواهش هاش و گاهی حتی گریه هاش برای نزدن آمپول شروع میشه ولی بعضی وقتا مثل این دفعه ناگهانی متوجه می شه، من دستش رو گرفتم و روی تختش دراز کشید شلوار و شورتش رو پایین آوردم و و بابام هم یه دست به سرش کشید و کمی آرامش کرد و اسپری بی حس کننده رو روی باسنش اسپری کرد و کمی صبر کرد تا خیسی اش از بین رفت و پنبه الکل رو کشید و آمپول رو با ضربه ای فرو کرد و با اینکه از بی حس کننده استفاده می کردیم ولی هر بار شاهد گریه و درد نسیم هم بودیم چون این آمپول درد زیادی داره صدای آخ و آی نسیم شروع شد و با تزریق مواد گریه نسیم هم بیشتر می شد و از سفت کردن خودش معلوم بود که دردش هم زیاد می شه کمی طول کشید تا اینکه تمام شد و بابام به آرامی سرنگ رو بیرون کشید و پنبه رو روش گذاشت و لباسش رو بالا کشید و کمی جای تزریق رو مالش داد و دوباره دستی روی سر نسیم کشید و اتاق رو ترک کرد منم کمی کنارش نشستم تا گریه اش کمی کمتر شد و مادرم که تکه ای یخ رو که داخل کیسه فریزر گذاشته بود آورد به من داد و صورت نسیم رو بوسید و کمی نوازشش کرد و رفت هیچ وقت موقع تزریق نسیم کنارش نمی آد و از چشماش معلومه که خودش هم گریه می کنه و من یخ رو روی جای تزریقش گذاشتم تا کمی از دردش کم بشه و از اونجایی که همیشه تزریق رو شب انجام می دادیم تا نسیم بعدش بخوابه و درد زیادی رو تحمل نکنه چراغ اتاق رو خاموش کردم و روی تختم که روبروی تخت نسیم رفتم و با نسیم صحبت می کردم تا دردش رو فراموش کنه و خوابش ببره.


امروز دوستان خوبم یه سایت در زمینه تی شرت محرم دیدم خوشم اومد عکس های تی شرت محرم را از این سایت گذاشتم

تی شرت ماه محرم

تی شرت ماه محرم

خرید آنلاین تی شرت محرم

خرید آنلاین تی شرت محرم

تی شرت های محرم

تی شرت های محرم


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 169
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 25
  • بازدید کلی : 1,679