من "ها" میکنم..
پنجره ی تو را بخار میگیرد ..
تو روی بخار لبخـــــــند میکشی..
شمــــعدانی های من می شکفند ..
می بینی ؟!
زمـــــــین کوچکتر از آن بود که فکر میکردیم.
"استاد رضا کاظمی "
من "ها" میکنم..
پنجره ی تو را بخار میگیرد ..
تو روی بخار لبخـــــــند میکشی..
شمــــعدانی های من می شکفند ..
می بینی ؟!
زمـــــــین کوچکتر از آن بود که فکر میکردیم.
"استاد رضا کاظمی "