خیلی سخته نوشتن از نبود کسی که تمام عشقو احساستو صادقانه بهش تقدیم کردی
سخته بدونی دیگه آرامش صداش تو گوشت نمیپیچه
سخته وقتی یادت میاد روزای بدون اونو در پیش داری
سخته هر لحظه فکر کردن به اینکه داره چیکار میکنه ،پیش کیه ،کجاست
اینکه هنوز بهت فکر میکنه یا یه جاگزین برات پیدا شده
سخته ببینی با اینکه هیچی برات نمونده ولی هنوزم عاشقشی
سخته اون لحظه ای که دلت هوای شنیدن صداشو میکنه ولی نیست تا دل بهونه گیرتو آروم کنه
سخته...
چطور میتونی فراموشش کنی وقتی هر دفعه نمازت تموم میشه و میخوای دعا کنی بازم بی اختیار اولین چیزی که از خدا طلب میکنی داشتن اونه
چطور میتونی فراموشش کنی وقتی هر دفعه یه پیام برات میاد بی اختیار دلت میلرزه و آروم زیر زبونی میگی (خدایا خودش باشه)
چطور میتونی فراموشش کنی وقتی بعد از هردفعه ناهارو شام خوردن خداخدا میکنی که وقتی برگشتی تو اتاق سراغ گوشیت، ببینی اس داده )
چطور میتونی فراموشش کنی وقتی...
مرور همه اینا روزی هزار بار جونتو به آتیش میکشه و تو باید فقط سکوت کنی ،فقط سکوت
سکوتی بلندتر از تمام فریادها .
واقعا دل سنگی لازمه تا بتونی فراموش کنی .
خدایا دیگه اشکی برام نمونده
خداجون خسته نشدی از بس اشک ریختن منو به تماشا نشستی؟
خسته نشدی از بس صدات کردم؟
خسته نشدی از بس چهره ی غمگین منو دیدی؟
خسته نشدی......؟