تماس گرفتم . حرفی که تو دلم بود زدم و او هم دلیلی اورد .
خواستم تا برای همیشه ترکش کنم . خدا میدونه که تمام تصمیمم رو گرفته بودم .
عزمم رو جزم کرده بودم که فراموشش کنم .
میدونم که اگر نباشم او راحته .
میدونم که خیلی بود و نبودش برام فرقی نداره ٬ مگرنه تو این چند روز زنگی زده بود .
ولی اصرار کرد تا بمونم .
نگفتم که میروم تا اصرارم کنه بخدا واقعا میخواستم همه چیز رو تموم کنم .
ولی باز هم نشد . ماندم .
فعلا هستم اما هنوز یک کم ازش دلخورم .