loading...
خبرهای کل اینترنت اینجاست
مانا بازدید : 4 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

مه و خورشید و فلک مسجد و میخانه و مست

گفته بودند....... که امشب شب دیدار تو هست

نان هر باعث این فاصله آجر شده است

شهر از شایعه آمدنت پر شده است

آمدی باز........................ بگو پیش دلم میمانی؟

دل من خون شده از دست خودم......... میدانی؟

ما که جان را به تمنای شکفتن دادیم

پس به عریانی پائیز چرا تن دادیم

شب دیدار رسیده است............... صدایت بزنم؟

دوست دارم که کمی حرف.............. برایت بزنم

چه کسی جز تو مرا ساده فراموش نکرد!؟

درد دلهای مرا بی تو کسی گوش نکرد

تو که رفتی....... .... همه شهر به من بد کردند

هرچه را خواسته بودند................. سرم آوردند

خسته را طاقت این فاصله ویران میکرد

ساحل حوصله را بنده طوفان میکرد

هیچ کس بعد تو با پنجره دیدار نکرد

کوچه را عابری از جنس تو بیدار نکرد

بی تو کار دل من دست خیالی افتاد

که مرا ساده تر از چشم تو از دستم داد

بی تو کار دل من پاک تمام است بیا

سالها عشق در این خانه حرام است بیا

بگذر از هرچه به عاشق شدنم بد کردم

ساده تر بودم از این که به خودم برگردم

شهر ترسیده که آشوب کند..... ...... لبخندت

بگذر از مردم این شهر........ ...نمی فهمندت

هرچه خواهد که بیاید به سرم باداباد

گرچه شاید که مرا هم ببری باز ازیاد

بگذر و باز بیا ..................شهر تورا میخواهد

این همه کافری کوچه ................خدا میخواهد

 

گره زلف غزلهای دلت را وا کن

بگذر از مردم این شهر...........بیا......... غوغا کن

 


 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 169
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 129
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 129
  • بازدید ماه : 177
  • بازدید سال : 195
  • بازدید کلی : 1,849