*دیشب نگاه خسته باران *
*نام تو را بر شیشه می نوشت*
*من هم کنار پنجره*
*تنها*
*مانند بی قراری هر شب*
*آرام دستی به دست خسته کاغذ می زدم*
*دنبال برگ زردی می گشتم *
*که روزگاری به شاخه قلبم آویخته بود*
*پاییز از لحظه های زرد پنجره جاری شد*
*دل را به ضیافت برگ ها بردم*
*آن گاه با خاطره حضور تو *
*در پاییزی ترین روزهای زندگیم *
*امید را معنا کردم*
*رایت پاییز را خواهم سرود*
*اییز را با تمام ابهت غم هایش
ای خوب ترین حادثه زندگی*
پاییز واره هایم *
*برای تو هیچ وقت تمام نمی شود ...