loading...
خبرهای کل اینترنت اینجاست
مانا بازدید : 4 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

مادربزرگ سه شنبه برای یک ماه می ره حج ،

دلم می خواد هر چه زودتر برگرده و دوباره زندگی بشه مثل همیشه ، وقتی مادربزرگ نیست حتما یه چیزی کمه ، انگار برای ادامه ی زندگی یک چیزی باید وجود داشته باشه و وجود نداره ،

یک نوع محبتی که در روابط همه ی ماها با همدیگه جاریه و از حضور مادربزرگ سرچشمه می گیره...

دلم می خواد 1000 سال عمر کنه و زندگی همیشه همینی باشه که الان هست، وقت دیدن ماها چشماش برق بزنه ، ذوق کنه ، یاسین کوچولوی چندماهه بهونه شو بگیره و خیلی خیلی چیزهای دیگه....

همه ی این ها رو تا وقتی هنوز نزدیک سه شنبه نشده بودیم نمی فهمیدم ، زیاد فرصت نمی کردم بهش سر بزنم یا پای درددلش بشینم ، ولی الان که نزدیک رفتنه تازه می فهمم چقدر به وجود مادربزرگم محتاجم...


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 169
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 68
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 96
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 96
  • بازدید ماه : 144
  • بازدید سال : 162
  • بازدید کلی : 1,816